سلام. خوبي؟ ممنونم از حضورت در دفتر عشق. وب لاگ شما هم زيباست. گفته بوديد خودمو معرفي كنم :

من مهدي هستم 23 سالمه . فوق ديپلم عمران رو دارم . و شيراز زندگي ميكنم.

شاد باشي .

سلام بهار خانوم

خوبي كه؟؟؟؟؟

ايول به وبلاگ...............

مث بقيه ترانه هات زيبا و دل انگيز بود ...

سر فرصت كل كاراتو ميخونم .......

نظرمو جزئ به جز بت ميگم...................

از آشنايي بات خوشحالم.............................

اميدوارم هميشه خرم باشي ..............

سلام گلم:
مثل هميشه خوب زيبا و پر بار آپ شدين لذت بردم منتظر کاراي خوب بعديتون ميمونم

http://sarzaminearyaeiman.blogfa.com/

باي تا هااااااااي

سلام خوبي مهربون؟

ممنونم كه به قصراحساس من اومدي

چرا نمي خوام با بهاري مثل شما سبز و مهربون دوست بشم؟

حتما ميخوام.

راستي شعرت هم زيبا بود

بازم به ديدنم بيا خوشحال ميشم

موفق و شاد باشي

سلام اي بهار چابوك تنهايي من

بهاري كه چه بيگانه از راه رسيد

و مرا به اوج تنهاييم دعوت كرد

مني كه به خاطرت با همه غريبه ام

غريبه اي در اوج نياز

نياز شانه اي كه هميشه پناه شانه هايم

و دستي كه بي منت ببخشد گرمي وجودش را به دستم

افسوس بهاري نصيبم شد كه گاه آيد و زود رود

اين از خودم سرودم خيلي زشت بود ولي براي تو

دو باره سلام

ببخشيد بهار جان من آدرس وبمو اشتباه وارد كردم

http://sarzaminearyaeiman.blogfa.com/

حرفي نزن

تنها نگاه کن

رقص بلور پيکر احساس

در تنگ اعتماد چه زيباست

سلام بهارجون

خوبي دخترعمه عزيز

بهت تبريك ميگم به به چه شعر زيبايي با خوندنش رويايي شدم

فدات بشم موفق باشي

سلام بهار جان

اين شعرتم مثله بقيه شعرات بي نظيره خيلي با احساس شعر ميگي من كه شيفته شعراتون شدم

من شما رو لينك كردم شگه خواستين منو لينك كنين

باي تا هااااااااي

سلام

زيبا بود

دلت شاد

سلام . خوبيييييييي ؟ باور كن آبجي گلم الان نظرتو ديدم ... مي دوني چي مي گفتم ( گفتم بي معرفت حتي اعلام حضور هم نكرد ) الان نظرتو ديدم كه كلي از فكرم خجالت كشيدم ... به هر حال ببخشيد ... آره دوستيم دوست دوست ... راستي شادمهر توووو آخرين مصاحبش از اينا مي گفت ... خودش تنها كه نداره طرفداراش : www.onlyshadmehr.com www.shadmehrfans.com بازم ميام .....

سلام خوبي؟ عاشقانه تر از هميشه دفتر عشق به روز شد . منتظر حضور سبزت هستم. بهاري باشي و عاشق...[گل]
آري من همانم که به او ميگويند ديوانه .... به او ميگويند آواره....
من همانم که لحظه هايم را به ياد عشقم سپري ميکنم ، با ياد او اشک ميريزم و در کوچه دلتنگي ها نام مقدس او را فرياد ميزنم.... فرياد ميزنم تا تمام پنجره هاي خاموش با فرياد من روشن شوند و بگويند اين ديوانه کيست؟ اين ديوانه همان است که جايش در قصه ها بوده...

گفتي شتاب رفتن من از براي توست

آهسته تر برو كه دلم زير پاي توست

هر چند هميشه كم پيدايي اما هر وقت هم كه مي آيي مرا خوشنود مي كني