بايد که لهجه کهنم را عوض کنماين حرف مانده در دهنم را عوض کنميک صبح تازه را بسرايم از آفتابشمع قديم سوختنم را عوض کنمدارم ميان مقبره ها راه مي رومشايد هواي زيستنم را عوض کنمبردار شعرهاي مرا،مرهمي بياربگذار وصله هاي تنم را عوض کنمبگذار شاعرانه بميرم از اين سروداز من مخواه تا کفنم را عوض کنممن که هنوز خسته باران ديشبمفرصت بده که پيرهنم را عوض کنم