سفارش تبلیغ
صبا ویژن

** آغــــــــوش سپیـــــــــد **

این متن را تقدیم  می کنم به تمام قلم هایی که عاشقانه به سپیدی کاغذ بخشیده می شوند!!

معنای واژه ها را نیافتم، وقتی کلمه از ثانیه ها کولی می گرفت و عجیب ترین باور
پشت پلک های خیابان رنگ می باخت!
نگــاه کن، شاید تناسب خاطره هایت به ارتکاب آخرین گنـاه بیارزد!

پشت این مسمومیت ابدی،‏مشتی استخوان،‏به کمبود کلسیم دچارند
و آسمان حاوی بطن چپ حادثه ای ناگوار است!

بیا شعری برایت بخوانم
شعری از پریروزهای اتفاق، شعری از حدود و تحکم!
شعری که وزنش را سنگینی زمانه به ریش زندگی بسته است!

افکارت را ببخش به سپیدی کاغذ، اینجا ابهت از پای قلـــم دریغ نمی شود!
و شاعـــــر پشت میـز افکارش، بعد از سالها یاد گرفته است، باید از صفحه های شعرش
کپی بردارد
    تا هر روز با اصل سلول های خاکستری اش تطبیق دهد.
...


نوشته شده در یکشنبه 89/4/20ساعت 12:33 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |