** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
از غربتکدهای که قلبت بود، دور می شوم وپاهایم را دنبالم می کشم هر که ماند به درک، هرکه... اصلآ به من چه که دمای هوا بالاتر رفته از قد خدا. شاید ترک دیوارها برای خندیدن قیافه گرفته اند به خدا همین امروز نفس کشیدم، اما قبول نکردی ، پول این اکسیژن را از کجا آورده ای ؟! از جیب کت تنهایی ام و گویی تمام جواب ها تو بودی و من از دور تنهایی ام را در دست های تو جا گذاشتم کجاست آغوشی برای آرامش من، و فصلی برای عاشق شدن و دست هایی به وسعت آسمان پلک بزن یگانگی را من از تو سرشارم از لب های تو از گونه های تو وقتی نیستی ، چه ظلمتی به روشنی آرزوهایم می وزد وقتی نیستی یک حس گمشده خوابم می کند چه ملایمی ای لمس بایگانی نیازها و چشمانم در تکاپوی تو سیب می شوند