** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
*و زخم های من همه از عشق است، عشق ، عشق ، عشق سخن از بانوی دل گرفته ی شعر است، سخن از سلاله ی درخت و آب و آیینه،فصل تولد زنی از جاری ترین روشن های جاوید یه پنجــــــــــره کافیه تا عادت کنم به دیدنت! عطــــر ستــاه ها رو با یه پنجره بو می کشی! از خــــونه ی عروسکــا سایه ی کاج کاغـــــذی تا هر کجـــــا تو میرسی یه پنجـــره واسه ت بسه! با پلک خیس پنجــــــــره آسمــــون و تر میکنـــــی
حواترین کلمه ی معاصر **** فـــــــــــروغ فرخــزاذ ****
ترانه ای به نام (پنجــــــــره) رو تقدیم دوستانم میکنم که در کتابم برای فروغ نگاشته شده است.
حتی بدون پنجـــــــــره کم نمی یاد شنیدنت!
تو با زلال پنجــــــــــــره تا باغ دل جـو می کشی!
تا فصل خشک رابطـــه! تا لمس تاج کاغـــــــذی!
تو شاعر پنجــــــــره ای که فصل سرما بی کسه!
تو با همون یه پنجــــــره خـــدا رو بـاور میکنـــی!