** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
" بستری" به بیمارستان میروم **** "..." حوصله ام که سر میرود **** "مسیر پرواز" شاید دیشب شعری گفته ام **** "مرور" روز از نو شروع میشود
تا شعرهایم را بستری کنم!
چند روز است از دهان کلمه هایم خون می پاشد
روی فقرات کاغذها.
اتاقم غرق میشود!.
که امروز چشمانم مسیر پرواز پرنده ها را
حدس میزنند.
تا آدمها کهنگی شان را مرور کنند!
آه...
آدمها ورژن جدیدی ندارند!.