** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
مجنون بلیط خوشبختی میگیرد و بایکی دیگر که اسمش لیلی نیست به سینما میرود ،مجنون چیپس های فلفلی را قورت میدهد بوسه های این دختر غریبه لیلی روی کتاب نظامی خوابش می برد ، مجنون دیر به خانه می آید بوی تند ادکلن زنانه از لبهای مجنون آویزان می شود . لیلی هنوز خواب است ،او خواب می بیند که نظامی به صورت مجنون تف می اندازد.
نوشته شده در شنبه 85/10/30ساعت
1:8 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |