سفارش تبلیغ
صبا ویژن

** آغــــــــوش سپیـــــــــد **

دلم می خواد گریه کنم
وقتی پر پرنده ها رو می شکنن
وقتی با کندن گلا
پروانه رو خط می زنن

پرنده های آهنی تو آسمون
اما قناری تو قفس زندونیه
پاک نمی شه خاطره ی تبر تو ذهن جنگلا
بازم تن سبز درختا خونیه

بیا و دستاتو بذار تو دستای عاشق من
تا نذاریم مزرعه مون فنا بشه
من نمی خوام که خونه های آهنی
تو دلای شیشه ایمون بنا بشه

پرنده هم سهمی داره
تو آسمون مزرعه
ما می تونیم بهش ندیم
اما خداش نمی گذره

معنی نداره آدما
رو حرمتا پا بذارن
باید میون حرفاشون
به جای «من» ما بذارن


 


نوشته شده در پنج شنبه 86/2/20ساعت 2:52 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

دیگه هیچی بین ما نیست
من و تو از هم بریدیم
یه حصار سرد و سنگی
بین دستامون کشیدیم

هیچ بهونه ای نمونده
واسه ی به هم رسیدن
فرصتی نمونده باقی
واسه همدیگه رو دیدن

نقطه ی رسیدن ما
چندتا باور سوزونده اس
چندتا خواب ناتموم و
چندتا نامه ی نخونده اس

آخ،چه اشتراک تلخی
جرأت یکی شدن نیست
ساقه هامون و بریدیم
دیگه نای پا شدن نیست

حالا قلب مرده ی ما
پر تردید و سؤاله
ما رسیدیم به حقیقت
که جدایی یه زواله

 


نوشته شده در یکشنبه 86/1/26ساعت 2:50 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

سیب سرخ آرزوهام
کال از نبودن تو
هق هق یه شعر تازه
واسه ی سرودن تو

قصه ی عاشقی من
میره تا شروع بارون
مرغ دل با شوق پرواز
اما تو حصار زندون

شعر من حسرت کوچه اس
تو عبور یه مسافر
غزلم سوز یه داغه
از نبودن یه عابر

تن این کوچه ی سنگی
همه حس انتظاره
می تپه قلب خیابون
چشم جاده بی قراره

نبض تکراری گریه
گل پرپر شده ی دل
قایق خاطره هامون
خیلی وقته مونده تو گل

همه جا بوی شکایت
از یه عهد سر شکسته
فکر پروازی دوباره
نمی شه با بال بسته

داغ این عهد شکسته
می پیچه تو نفس من
قصر دیدار من و تو
عاقبت شد قفس من


نوشته شده در سه شنبه 85/12/1ساعت 1:9 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

انفرادی چشمانت ، وسیعترین سلول دنیاست و من چقدر دوست دارم
   هیچ وقت تبرئه نشوم
چقدر دوست دارم ،حبس ابد به پرونده ی عاشقی ام بخورد

انفرادی چشمانت را ، شبی چند اجاره میدهی ؟

می خواهم اشتراک شوم.


نوشته شده در شنبه 85/10/30ساعت 12:58 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

ترانه تنها محرم من است، بدون هیچ صیغه ای

بلوغ ترانه بلوغ من است و عشق تنها فرزند ماست

                  در عصر عقیم احساس               

ترانه امتداد من و توست در پنجره ای به نام ما

ترانه، اشتیاق من وتو به شکستن حصارهای

                                 تبسم وصدا                                

یه پنجره تا تن تو

یه پنجره تا یه نفس

پنجره رو آبی بکش

رو میله های این قفس


نوشته شده در یکشنبه 85/8/21ساعت 9:26 صبح توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

اسم من بهاره اما ...
یه زمستون تو نگامه
چی بگم بهار دروغه
وقتی پاییز هم صدامه

اسم من بهاره اما
بی شکوفه و غریبم
نفسم پچ پچ برگه
با تگرگ ویخ رفیقم

یه روز اردیبهشتی
پا گذاشتم توی دنیا
هیچکسی ازم نپرسید
راضی هستی تو به این جا

گریه هامو نشنیدن
حتی اشکامو ندیدن
اونا ژست بودنم رو
تو شناسنامه کشیدن

قد کشیدم و زمستون
می رسید به استخونم
بهترین ترانه من
پوسید رو نوک زبونم

دیدم آدمای دنیا
مث آدم برفی سردن
قلباشون یه تیکه سنگه
کم اونایی که مردن

شمردم فصلا رو،اما!
چارتا نه فقط دو فصلن
اونا که گرسنه مردن
چار نفر نه صدتا نسلن

اسم من ترکیب چارتا
حرف شور و بی نمک بود
با وجود این زمستون
اسم من یه جور کلک بود


نوشته شده در شنبه 85/8/13ساعت 1:25 عصر توسط بهــار چابـوک| نظرات ( ) |

<      1   2