** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
ترانه تنها محرم من است، بدون هیچ صیغه ای بلوغ ترانه بلوغ من است و عشق تنها فرزند ماست در عصر عقیم احساس ترانه امتداد من و توست در پنجره ای به نام ما ترانه، اشتیاق من وتو به شکستن حصارهای تبسم وصدا یه پنجره تا تن تو یه پنجره تا یه نفس پنجره رو آبی بکش رو میله های این قفس اسم من بهاره اما ... اسم من بهاره اما یه روز اردیبهشتی گریه هامو نشنیدن قد کشیدم و زمستون دیدم آدمای دنیا شمردم فصلا رو،اما! اسم من ترکیب چارتا از غربتکدهای که قلبت بود، دور می شوم وپاهایم را دنبالم می کشم هر که ماند به درک، هرکه... اصلآ به من چه که دمای هوا بالاتر رفته از قد خدا. شاید ترک دیوارها برای خندیدن قیافه گرفته اند به خدا همین امروز نفس کشیدم، اما قبول نکردی ، پول این اکسیژن را از کجا آورده ای ؟! از جیب کت تنهایی ام و گویی تمام جواب ها تو بودی و من از دور تنهایی ام را در دست های تو جا گذاشتم کجاست آغوشی برای آرامش من، و فصلی برای عاشق شدن و دست هایی به وسعت آسمان پلک بزن یگانگی را من از تو سرشارم از لب های تو از گونه های تو وقتی نیستی ، چه ظلمتی به روشنی آرزوهایم می وزد وقتی نیستی یک حس گمشده خوابم می کند چه ملایمی ای لمس بایگانی نیازها و چشمانم در تکاپوی تو سیب می شوند
یه زمستون تو نگامه
چی بگم بهار دروغه
وقتی پاییز هم صدامه
بی شکوفه و غریبم
نفسم پچ پچ برگه
با تگرگ ویخ رفیقم
پا گذاشتم توی دنیا
هیچکسی ازم نپرسید
راضی هستی تو به این جا
حتی اشکامو ندیدن
اونا ژست بودنم رو
تو شناسنامه کشیدن
می رسید به استخونم
بهترین ترانه من
پوسید رو نوک زبونم
مث آدم برفی سردن
قلباشون یه تیکه سنگه
کم اونایی که مردن
چارتا نه فقط دو فصلن
اونا که گرسنه مردن
چار نفر نه صدتا نسلن
حرف شور و بی نمک بود
با وجود این زمستون
اسم من یه جور کلک بود