** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
*و زخم های من همه از عشق است، عشق ، عشق ، عشق سخن از بانوی دل گرفته ی شعر است، سخن از سلاله ی درخت و آب و آیینه،فصل تولد زنی از جاری ترین روشن های جاوید یه پنجــــــــــره کافیه تا عادت کنم به دیدنت! عطــــر ستــاه ها رو با یه پنجره بو می کشی! از خــــونه ی عروسکــا سایه ی کاج کاغـــــذی تا هر کجـــــا تو میرسی یه پنجـــره واسه ت بسه! با پلک خیس پنجــــــــره آسمــــون و تر میکنـــــی آلبوم رویای صورتی با صدای ساسان سلیم نژاد و آهنگسازی فرشاد چنگیزی، و ترانه ای از خودم به نام سیب قصه از اول آذر ماه به بازار اومد. توی این پست (ترانه سیب قصه همرا با آهنگش رو برای دانلود گذاشتم ) امیدوارم خوشتون بیاد. ( سیب قصه ) بذار فقط تو باشی و من باشم و یه ما شدن تو میتونی تنهای رو از شونه هام خط بزنی رنگین کمون خنده هات آتیش تند اون نگات پاتو بذار تو ماجرا ثانیه رو شماره کن چشماتو وا کن و ببین دل من از تو روشنه رو خوابای سیا سفید نقشای تازه تر بکش! حیاط رویای منو با ردپات نقاشی کن! چتر حضورت و نبند پناه بده خلوتم و
غریبه بودی اما من من از تو پُرتر از دیروز! من و تو روز شب بودیم بگو، تقصیر کی بوده تلاقی، اشتبا بود و یه ترانه به قلب روشن شما ترانه دوستان "اگه میخوای بری سفر" اگه میخوای بری سفر قلبت و جا بذار برام خبر بده به کوچه مون یه رد پا بذار برام اگه میخوای بری سفر تنهایی هات و بم بده! خاطره هام و تازه کن حتی لبات و بم بده برو ،ولی نذار چشات آفتاب این و اون باشه! نذار حریم شونه هات با همه مهربون باشه تو باغچه ی کوچیک دل سیب نگات و چال بکن مث یه چشمه باش برام ریشه هام و زلال بکن من از تو میرسم به من! به هرچی که بی انتهاس دوس دارم آی من و تو هجای سرخ لب ماس اگه میخوای بری سفر قلبت و جا بذار برام نباشی خونه زندونه یه کم هوا بذار برام سند بزن به نام من هم دلت و هم چشاتُ اونوخ نمی تونی یه روز پس بگیری خنده هاتُ می خوام تو خورشیدم باشی ،تو این شبای بی کسی می خوام تن پنجره رو جلا بدی با نفسات بهار و وردار و بیار،بکار تو باغچه ی دلم تنهاییمو ورق بزن زیر عبور خاطره حادثه ها رو تازه کن ،با مژده ی اومدنت تو بوی سیب و گندمی،بذار دلم خطا کنه با تو چیزی کم ندارم ،بهشت و من می خوام چیکار دلم می خواد گریه کنم پرنده های آهنی تو آسمون بیا و دستاتو بذار تو دستای عاشق من پرنده هم سهمی داره معنی نداره آدما دیگه هیچی بین ما نیست هیچ بهونه ای نمونده نقطه ی رسیدن ما آخ،چه اشتراک تلخی حالا قلب مرده ی ما در دست های تو در دست های توبه خواب میروم، در دست های تو،.... لای نی لبک انگشتانت صدا میشوم، و فریادم میرسد به گوش های کرِ عشق ای همیشه در من ، در دست های تو ، تابستان را جرعه جرعه نوشیدم و هیچ زمستانی سردم نکرد دست هایت را به من ببخش. خاطره های سوخته زمان گذشت و 1385 خاطره به سر مشق های کهنه ی زندگی اضافه شد،فاصله ها در پستوی خاطرهایمان رشد کرد و فرصت عاشق شدن و عاشق ماندن ،از برگه های تقویم گرفته شد ومن .... در 29 اسفند- 1385 بار قسم خوردم دوستت دارم و تو .... تنها ، نگاه کردی فریاد از خاطره های سوخته سیب سرخ آرزوهام قصه ی عاشقی من شعر من حسرت کوچه اس تن این کوچه ی سنگی نبض تکراری گریه همه جا بوی شکایت داغ این عهد شکسته
حواترین کلمه ی معاصر **** فـــــــــــروغ فرخــزاذ ****
ترانه ای به نام (پنجــــــــره) رو تقدیم دوستانم میکنم که در کتابم برای فروغ نگاشته شده است.
حتی بدون پنجـــــــــره کم نمی یاد شنیدنت!
تو با زلال پنجــــــــــــره تا باغ دل جـو می کشی!
تا فصل خشک رابطـــه! تا لمس تاج کاغـــــــذی!
تو شاعر پنجــــــــره ای که فصل سرما بی کسه!
تو با همون یه پنجــــــره خـــدا رو بـاور میکنـــی!
بذار که سیب قصه رو به هر دوتای ما بدن!
به آرزوهام میرسم وقتی همیشه با منی
بذار شب و خط بزنه برق قشنگ چشمکات
بانوی رنگ و آینه سایه ها رو ستاره کن!
با یه حضور صورتی لیلی قصه با منه
برای دیو قصه مون محدوده ی خطر بکش!
دیوارای خونمون و با رنگ چشمات کاشی کن!
تو خواب هر شب منی به هم نزن عادتم و
تقدیم به اونا که عشق و بیراهه رفتن!!!
ردپای روشن دوستانمو روی ماسه های جغرافیای ترانه به انتظار می شینم
همیشه آشنای تو
تو سهم من نبودی و
تمام من، برای تو
تو از من، خالیه هر روز!
من از تو گرم تابستون!
تو اما سردی ِتن سوز!
نبود امکان همراهی
اگر چه راه پیدا بود
من و تو گرم گمراهی!
که تو فال هم افتادیم!
چی باعث شد، نبینیم و
ندیده دل به هم دادیم؟!
جدایی، بهترین راهه!
دیگه تاول زدن بسه
تو این تقدیر بیراهه!
می خوام با برق چشمکات ،به داد چشمام برسی
سکوت کوچه بشکنه با شعر سبز خنده هات
به جای عیدی دلتو بذار رو طاقچه ی دلم
ثانیه های عاشقی موندنیه نمی گذره
بذار نلرزه شونه هام با تکیه کردن به تنت
سر دو راهی بمونه ،دوباره اشتبا کنه
بذار جریمه ام بکنن واسه یه کم سیب وانار
وقتی پر پرنده ها رو می شکنن
وقتی با کندن گلا
پروانه رو خط می زنن
اما قناری تو قفس زندونیه
پاک نمی شه خاطره ی تبر تو ذهن جنگلا
بازم تن سبز درختا خونیه
تا نذاریم مزرعه مون فنا بشه
من نمی خوام که خونه های آهنی
تو دلای شیشه ایمون بنا بشه
تو آسمون مزرعه
ما می تونیم بهش ندیم
اما خداش نمی گذره
رو حرمتا پا بذارن
باید میون حرفاشون
به جای «من» ما بذارن
من و تو از هم بریدیم
یه حصار سرد و سنگی
بین دستامون کشیدیم
واسه ی به هم رسیدن
فرصتی نمونده باقی
واسه همدیگه رو دیدن
چندتا باور سوزونده اس
چندتا خواب ناتموم و
چندتا نامه ی نخونده اس
جرأت یکی شدن نیست
ساقه هامون و بریدیم
دیگه نای پا شدن نیست
پر تردید و سؤاله
ما رسیدیم به حقیقت
که جدایی یه زواله
کال از نبودن تو
هق هق یه شعر تازه
واسه ی سرودن تو
میره تا شروع بارون
مرغ دل با شوق پرواز
اما تو حصار زندون
تو عبور یه مسافر
غزلم سوز یه داغه
از نبودن یه عابر
همه حس انتظاره
می تپه قلب خیابون
چشم جاده بی قراره
گل پرپر شده ی دل
قایق خاطره هامون
خیلی وقته مونده تو گل
از یه عهد سر شکسته
فکر پروازی دوباره
نمی شه با بال بسته
می پیچه تو نفس من
قصر دیدار من و تو
عاقبت شد قفس من