** آغــــــــوش سپیـــــــــد **
" خلیج فارس" خشم من زمین را می بلعد وقتی جهان با زبان کورش کمر به تحریف تو بسته است! ای همیشه ی ما تو شناسنامه این جغرافیای کهن می شوری و شسته نمی شوی از سینه ی اسکله های جهان! و هر هجای نامت تاریخی را آبستن است * این قبیله های مقوایی هرچه بیشتر به تو آغشته شوند زودتر می میرند! فندک میشوم تاریخ * دخترک کبریت فروش در خوابم میرقصد! من خودمم، یک حوای بی هوا! پشت میکنم به حقیقت وقتی عینک میزنم گوش هایم کر میشوند و شعرهایم سلامم را بی پاسخ... (قسمتی بود از خلوت یک حوا با خودش ) ببین چقد فاصله ها یه اتفاق ساده که فاصله ها قد کشیدن گمونم اتفاق افتاده باشه این ترانه شرح حال دوستی است که فرصتی تازه برای تکیه کردن به شانه های عشقش می طلبد. یه فرصت دیگه بده، برای عاشق شدنم زمستون و ازم بگیر، تابستون و یادم بیار! بذار بشورم این دل و جسارت منو ببخش یه فرصت دیگه بده، برای عاشق شدنم چاره چیه برای من میخوام با تکیه کردنم به شونه هات پا بگیرم این خونه از حس تو لبریزه رویا همین خونه، همین حسه باور کنم دستام و می فهمی چقد شیرینه احساسی که از من جاریه تا تو تو که باشی ، منم هستم این ترانه توسط خانم نارسیس اجرا شده (لینک دانلود مستقیم) این متن را تقدیم می کنم به تمام قلم هایی که عاشقانه به سپیدی کاغذ بخشیده می شوند!! معنای واژه ها را نیافتم، وقتی کلمه از ثانیه ها کولی می گرفت و عجیب ترین باور پشت این مسمومیت ابدی،مشتی استخوان،به کمبود کلسیم دچارند بیا شعری برایت بخوانم افکارت را ببخش به سپیدی کاغذ، اینجا ابهت از پای قلـــم دریغ نمی شود!
سیگارت را
جغرافیا آغشته میشود به انفعال دهانت
گیج میروم
تحریم میشوم
میرزا صالح شیرازی سرفه میکند
قلیانش را چاق ...
کمی اینطرف ... کمی آن طرف!
مغز قرص های استامینوفن که درد میگیرد، خودم را به خوردشان میدهم!
...تریاک میشوم اندوهشان را!
گاهی خوابها مرا می بینند
گاهی من خوابها را
عشقی در من زنده میشود!
و رنجی در من آغاز
حوای بی هوا
قفسی در خود زندانی دارد!
قدم که بر میدارد، زخمی کاشته میشود
قد کشیدن تو این اتاق
باید همش بترسم از
افتادن یه اتفاق!
من و تو رو سوا کنه
توی یه چشم به هم زدن
راهمونو جدا کنه!
تو خلوت خونه ی ما
به جای واژه ها نشست
تیک تاک تلخ ساعتا!
*
تموم فرصتا از دست رفتن
ببین دستای بی فکر من و تو
پلای عشق و امید و شکستن
یه فرصت دیگه واسه، با تو نفس کشیدنم
طعنه بزن به قفسم، آسمون و یادم بیار!
تو صیقل چشمای تو
سبک کنم گناهم و
از غسل خاکِ پای تو!
اگه بازم، تو رو میخوام
اگه با اینکه از شبنم
خورشید چشمات و می پام
یه فرصت دیگه واسه، با تو نفس کشیدنم
که از خودم زمین زدم!
چاره چیه، به من بگو؟
آخه من از ریشه بدم!
یه فرصت دیگه بده، تا رنگ دریا بگیرم
از عطر تو از خنده ی زیبات
پل میزنم تا لمس یک رویا
وقتی که گم میشم توی دستات
اینکه من از عشق تو سرشارم
زیباترین احساس من یعنی
باور کنم آغوشت و دارم
باور کنی درگیر چشماتم
رویا چیه جز لحظه هایی که
دیوونه ی لبخند گیراتم
من و از من جدا کرده ، شکوه " ما" شدن با تو
هراسی نیست از شب تا، تو می تابی به این خونه
نگیر ازشونه های من، حضورخوب دستاتو
حواسم گرمه دنیاته
چقد خوشحالم از اینکه
دلم هر لحظه همراته
http://uplod.ir/files/6/pbtj2mk5yn229z/Zibatarin_ehsas.mp3
پشت پلک های خیابان رنگ می باخت!
نگــاه کن، شاید تناسب خاطره هایت به ارتکاب آخرین گنـاه بیارزد!
و آسمان حاوی بطن چپ حادثه ای ناگوار است!
شعری از پریروزهای اتفاق، شعری از حدود و تحکم!
شعری که وزنش را سنگینی زمانه به ریش زندگی بسته است!
و شاعـــــر پشت میـز افکارش، بعد از سالها یاد گرفته است، باید از صفحه های شعرش
کپی بردارد
تا هر روز با اصل سلول های خاکستری اش تطبیق دهد.
...